دموکراسی کارگری؛ دموکراسی بورژوایی

2. سه جانبه گرایی

محمد قراگوزلو

QhQ.mm22@Gmail.Com

 

در آمد

به احترام سمیر امین

ترم سیاسی سه جانبه گرایی برای فعالان جنبش کارگری پدیده یی آشناست. نماد یک کمیسیون به غایت ضددموکراتیک در وزارت کار. به طور معمول اواخر هر سال این کمیسیون تشکیل می شود تا به ارزیابی و تصویب حداقل دستمزد کارگران بپردازد.این دیگی است که برای حفظ منافع سرمایه و دفاع از سود و استثمار می جوشد و از نظر کارگران آگاه و آزاد و سوسیالیست مصوبات آن نیز یکسره در خدمت اردوی سرمایه داران است.کمیسیونی متشکل از نماینده گان دولت و کارفرما و کارگران. نماینده ی خودخوانده ی کارگران از درون شوراهای ارتجاعی اسلامی و خانه ی کارگر بیرون می آید  و حتا اگر به فرض محال بپذیریم که این نماینده از سوی کارگران نیز برخاسته باشد بازهم در بهترین شرایط و در متن یک کمیسیون سه جانبه تسلیم منافع سرمایه داران خواهد شد.به این ترتیب در چنین کمیسیون هایی سخن گفتن از اصل دموکراتیک انتخابات به عنوان راهکاری برای حل منازعه از بیخ و بن مهمل است. به عبارت دیگر روند سه جانبه گرایی به ما نشان می دهد که تمکین به رای اکثریت تنها زمانی به سود فرودستان است که بسترهای رادیکال آن از پایین زمینه سازی شده باشد و به یک مفهوم سه جانبه گرایی نشان می دهد که دموکراسی انتخاباتی – حتا بدون تقلب- در هر پارادایمی به نفع ما نیست و اکثریت داشتن در یک روند از اساس غیر دموکراتیک چیزی است شبیه اکثریت داشتن خاتمی و احمدی نژاد و روحانی. در واقع می خواهم بگویم که انتخابات اگر چنان چه در یک شرایط برابر نباشد اگر چنان چه همزمان با درهم شکستن تمام نظم گذشته نباشد در بهترین شرایط می شود همان 98 درصدی که آقای صادق قطب زاده تا مدت ها برای زدن زیرآب دو درصد به کار می بست و برای کسانی که به جمهوری اسلامی رای نداده بودند مهلتی در حد چند ثانیه در تله ویزیون قائل می شد و اسمش را می گذاشت دموکراسی بر اساس اکثریت و میزان رای. شکل دیگر آن نیز در انتخابات عراق و مصر و سوریه و کره ی شمالی و آذربایجان دیده شده است. آرای بالای 90 درصدی صدام حسین و مبارک و کیم ها و علی اف ها یادتون هست که!.بحث ما این است که زمانی می توان به انتخاب آقایان بنی صدر و  راشد الغنوشی والسیسی و اسد و روحانی امتیاز دموکراتیک داد که شرایط انتخاب شدن شان در وهله ی نخست از برآیند یک جنبش اجتماعی فراگیر مبتنی بر انحلال ارتش و نظام قضایی و کل نظم و دولت و بوروکراسی گذشته فراهم شده باشد. مصادره به مطلوب دست آوردهای بهار عربی توسط جریان های بنیادگرای اسلامی (اخوان تونس ) و ارتش (مصر) و عروج حشرات ارتش آزاد و القاعده در لیبی و عراق بیش از چند فاکت تاریخی معتبر است.

در این مورد باز هم سخن خواهم گفت اما فی الجمله می پردازم به ریشه های شکل بندی سه جانبه گرایی و نقش نخبه گان طبقه ی بورژوازی جهانی را در این پارادایم نشان خواهم داد.پیشاپیش لازم می دانم مراتب احترام خود را به رفیق عزیزمان سمیر امین دوست داشتنی اعلام و این سلسله مقالات را به او تقدیم کنم.

مرگ دموكراسي در كميسيون سه ‌جانبه

هنوز امضای مبانی نظری گزارش کلوب­رم خشک نشده بود که در ژانویه­ی 1977 (دولت جيمی کارتر) کلوب دیگری وارد صحنه شد تا تمام عرصه­های گفتمان دموکراسیخواهی در کشورهای تحت سلطه را به انحصار خود درآورد. این کلوب که با عنوان «کمیسیون سه جانبه و برنامه­ریزی نخبه­گان برای مدیریت جهان» مشهور شد، از اعضایی شکل بسته بود که هر کدام به تنهایی چندین برابر یاران کلوبرم از وزن سیاسی اقتصادی برخوردار بودند و برای تغییر بنیادی جهان برنامه­های اساسی و ساختاری را در دستور کار خود قرار داده بودند. ”کمیسیون“ اگر چه در تمام حوزه­های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اساس­نامه­ی ویژه­یی را طراحی کرده بود، اما محور اصلی هدف راه­بردی آن جهت ­دهی به گفتمان دموکراسیخواهی بود. برای اندازه­گیری وزن و جای­گاه تاثیرگذار کميسیون در ماجراي تغيير روابط بین­الملل فقط کافی است به نام و عنوان و بخشی از مسوولیتهای چند تن از اعضای مشهور آمریکایی آن به اجمال اشاره شود:

ό جورج بوش (George Bush)، 78-77. سیاسی

[رییس جمهوری وقت ایالات متحده]، استادیار دانشگاه رایس، مدیر سرویس مرکزی اطلاعات ضدجاسوسی، رییس دفتر ارتباطات ایالات متحده در پکن، رییس کمیته­ی ملی حزب جمهوری­خواه، سفیر در بریتانیا و از عوامل اصلی مهار و سرکوب انقلاب کوبا و طراح عملیات قتل چه گوارا......

ό زبيگنیو برژینسکی (Zbignew Brzezinski). دانشگاهی- امنیتی و از طراحان پروژه ی "نظام جهانی نو"(توضیح این که پروژه ی فوق در ادبیات ژورنالیستی و حتا سیاسی ایران به غلط "نظم نوین جهانی" خوانده شده)

(مدیر کمیسیون سه جانبه، 76-73). دستیار رییس جمهوری در امور امنیت ملی، شورای تثبیت مزد و قیمت، شورای منابع انرژی، موسسه بین المللي پژوهش درباره­ی صلح و جنگ، مدیر موسسه­ی پژوهشی دانشگاه کلمبیا در راه دگوگونی بین­المللی....

ό جیمی کارتر (Jimmy Carter)، 76-73. بارزگانی

[رییس جمهوری وقت ایالات متحده]، فرماندار جورجیا، سناتور ایالتی، رییس کمیسیون برنامه­ریزی و آبادانی ناحیه­ی مرکزی جورجیای غربی؛ رییس شرکت توسعه­ی جلگه­ها، کشاورز و انباردار بادام زمینی ....

ό وارن کریستوفر (Warren Christopher)، 76-73. حقوقی

معاون وزیر امور خارجه؛ شریک اوملوفی اندمیرس، معاون دادستان عمومی.

ό هنری کی­سینجر (Henry Kissinger)، دانشگاهی

رییس کمیته­ی مشورتی بین­المللی بانک چیس مانهاتان، استاد دانشگاه جورج تاون، مشاور مرکزی مطالعات استراتژیک و بین­المللی دانشگاه جورج تاون، مقام ارشد موسسه­ی آسپن، وزیر وقت امور خارجه، دست­یار رییس جمهوری در امور امنیت ملی، آژانس کنترل سلاح­ها، و خلع سلاح­ها، استاد سیاسی دانشگاه هاروارد.

ό جوزف کرافت ) Joseph Kraft)، رسانه­هاي همه­گانی

از نویسنده­گان متحد واشنگتن پست، شیکاگوسان تایمز، هیات نویسنده­گان هارپرس، نیویورک تایمز.

ό دیوید راکفلر (David Rockefeller)، بانکداری

        

 
رییس بخش آمریکایی شمالی کمیسیون سه جانبه؛ رییس چیس مانهاتان بانک آمریکای شمالی، رییس بنیاد برادران راکفلر، رییس ائتلاف بازرگانان نیویورک، رییس کمیته­ی اجرایی دانشگاه راکفلر.   

ό سایروس ونس (Syrus Vance)، حقوقی

وزیر وقت امور خارجه؛ نایب رییس هیات مدیره­ی شورای روابط خارجی، عضو مذاکرات صلح پاریس درباره­ی ویتنام؛ وزیر ارتش

ό گاسپار دبلیو واین برگر (Gaspar W. Weinberger)، بازرگانی

وزیر وقت دفاع ایالات متحده، وزیر بهداشت، آموزش و رفاه، مشاور رییس جمهوری، مدیر دفتر مدیریت و بودجه، نایب رییس و مشاور کل شرکت بشتل.

ό ویلیام دبلیو اسکرانتون (William W. Scranton)، سیاسی

رییس کمیسیون دستور کار ملی برای دهه­ی 80، رییس کمیته­ی مشورتی ضدجاسوسی، مشاور رییس جمهوری، رییس کمیسیون عمومی مشورتی کنترل سلاح­ها و خلع سلاح، رییس نورث ایست نشنال، بانک آف پنسیلوانیا، نماینده در ملل متحد.

ό وینستون لرد (Winston Lord)، سازمان­های حضوصی

رییس شورای روابط خارجی، مدیر برنامه­ریزی سياسي وزارت امور خارجه، عضو هیات شورای امنیت ملی.

ό سول چایکين (Sol Chaikin)، اتحادیه­ی کار

رییس اتحادیه­ی زنان کارگر پوشاک، نایب رییس اتحادیه­ی کارگری آمریکا.

ό فیلیپ کالدول (Philip Caldwell)، بازرگانی

رییس شرکت فورد موتور.

هم­تراز چنین افرادی که از اروپا به عضویت ”کمیسیون سه جانبه و برنامه­ریزی نخبه­گان“ درآمده بودند تا به تعبیر خودشان ”برای مدیریت جهان“ طرح و برنامه بریزند کم نبودند. سیاست­مداران، بازرگانان، بانک­داران، حقوق­دانان، استادان دانشگاه، نماینده­گان سازمان­های خصوصی، مطبوعات و اتحادیه­های کار از کشورهای  بلژیک، دانمارک، فرانسه، ایرلند، ایتالیا، هلند، لوکزامبورک، بریتانیا، نروژ، پرتغال، اسپانیا، آلمان در کنار گروهی از نظریه‌‌پردازان حقوق و روابط بین­الملل، علوم سیاسی، جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی در کمیسیون جمع شده بودند تا تکلیف جنبش­های دموکراسیخواه را – به ویژه در کشورهای توسعه­نیافته – روشن کنند. به جز این طیف، چند نفر از مقامات و نویسنده­گان آمریکای شمالی – که عضو رسمي کمیسیون نبودند – به اعضای اصلي آن مشاوره می­داند. از جمله:

ό جرمی آزراییل (Jeremy Azrael)،

استاد علوم سیاسی، رییس کمیته­ی مطالعات ناحیه­ی اسلاوی دانشگاه شیکاگو، نویسنده­ی کتاب ”بررسی عمومی روابط شرق ـ غرب“.

ό کارل ای بی­جیه ) Carl E Beigic)،

مدیر اجرایی موسسه­ی پژوهشی سی.دی.هاو . نویسنده­ی کتاب ”در جستوجوی هم­سازی جدید در بازار جهانی کالا“.

ό سي فرد برگشتن (C Fred Bergesten

دست‌يار خزانه‌داري در امور اقتصادی، عضو ارشد موسسه­ی بروکینگر، عضو ناظر شورای روابط خارجی و ... نویسنده­ی کتاب: ”اصلاح نهادهای بین­المللی“.

ό جان سی­کمپل (John C. Campbell

عضو ارشد پژوهشی مدیریت مطالعات شورای روابط خارجی، مشاور وزارت امور خارجه، نویسنده­ی دو کتاب: ”انرژی، ضرورتی برای روی­­کرد سه جانبه“، ”انرژی: استراتژی اقدام بین­المللی“.

ό ویلیام دیه بولد)  William Diebold)،

 عضو ارشد پژوهشی شورای روابط خارجی، نویسنده­ی کتاب ”سیاست صنعتی و اقتصاد بین­المللی“.

ό آلبرت فیشلو (Albert Fishlow

استاد اقتصاد و مدیر مشورتی مطالعات بین­المللی و ناحیه­یي دانشگاه ایبل. نویسنده­ی كتاب ”تجارت در کارخانه با کشورهای روبه رشد: تقویت مشارکت شمال ـ جنوب“. 

ό آنال­ هالیک (Ann L.Hollick)،

مدیر اجرايي پروژه­ی سیاست اقیانوسی دانشگاه جانز هاپکینس و عضو شورای روابط خارجی، نویسنده­ی کتاب: ”رژیمی جدید برای اقیانوسی­ها“.

ό ساموئل پی. هانتینگتون (Samuel P. Hantington

مدیر مرکز امور بین­المللی دانشگاه­ هاروارد، از اعضای اصلی هماهنگ کننده­ی ملی در شورای امنیت ملی، بنیانگذار و سردبیر فارن پالسی، مدير پیوسته‌ي موسسه مطالعات جنگ و صلح دانشگاه کلمبیا، مشاور برنامه­ریزی سیاسی وزارت امور خارجه، مشاور آژانس توسعه­ی بین­المللی، مشاور دفتر وزیر دفاع، نویسنده­ی کتاب: ”بحران دموکراسی: گزارشی درباره­ی قابلیت حکومت دموکراسی­ها به کمیسیون سه جانبه“ و ”برخورد تمدن­ها“ ....

البته به جز این چند نفر، از افراد دیگری نیز می­توان یاد کرد که عضو غیررسمی، ”کمیسیون“ بوده‌اند و برای سرنوشت دموکراسی در جهان آینده برنامه ریخته و دام نهاده­اند، مانند ”داگلاس ­ام. جانسون؛ جورج سی لوج؛ ریچارد نلسون؛ جوزف جی سیسکو“ و ... اما نانوشته پیداست که از میان جمع نام برده، سامویل هانتینگتون از دیگران مشهورتر است. اگرچه بخش عمده­ی شهرت او - به ویژه در ایران – به شبه نظریه­ی بی­بنیاد ”برخورد تمدن­ها“ مربوط می­شود، اما آنچهکه به جایگاه سیاسی هانتینگتون اهمیت ویژهیي بخشیده است، نظریه پردازي‌هاي او درباره‌ي دموكراسي و حضور در “كميسيون سه جانبه“ است. دامنه‌ي اين نظريه‌ها زماني موج بلندي به خود مي‌گيرد كه به ياد داشته باشيم، آموزه‌ي اصلي سياست خارجي ايالات متحده‌ي آمريكا، گفتمان حاكم بر جمهوري‌خواهان و بعضي دموكرات‌ها و غالب نومحافظه‌كاران آمريكايي از انديشه‌هاي هانتينگتون تاثير پذيرفته است. با وجودي كه سامويل هانتينگتون در تئوريزه برون داده‌هاي ”كميسيون سه جانبه“ نقش موثري ايفا كرده است اما تمام اعتبار او در تابستان 1993 شكل بست. زماني كه او از مُقام رييس موسسه‌ي مطالعات استراتژيك olin در دانشگاه‌ هاروارد و در متن مقاله‌ي معروف ”برخورد تمدن‌ها“ دست به يك پيش‌گويي تاريخي و سياسي زد و به تبيين مناسبات و روابط بين‌الملل در جهان آينده‌ي بدون كمونيسم روسي پرداخت. اين مقاله كه در شماره‌ي تابستاني نشريه‌ي ”فارين افرز“ شماره‌ي 16 (همان سال)، نيويورك تايمز به چاپ رسيد از چند مقوله‌ي مشخص حكايت مي‌كرد.

الف. دلهره نسبت به آينده‌ي غرب به ويژه آمريكا با تاكيد بر اين نكته كه در صورت چند قطبي شدن جهان‌، چه بلايي بر سر منافع اقتصادي و ژئوپليتيك آمريكا در مناطق تحت سلطه خواهد آمد.[1]

ب. سقوط و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي؛ پايان يافتن جنگ سرد، تلاشي رويزيونيسم روسي به مثابه‌ي يك مترسك سرخرمن.

پ. سر برآوردن قدرت‌مند اسلام سياسي و جنبش‌هاي بنيادگرا و به خطر افتادن موقعيت و منافع سياسي اقتصادي آمريكا و هم‌پيمانان منطقه‌يي‌اش زير فشار اين جنبش‌ها.

ت. افزايش قدرت اقتصادي نظامي كشورهاي شرق آسيا، به ويژه چين و هند ]تمدن كنفوسيوسي‌[ و خطر اتحاد اين بلوك با جهان اسلام و احتمال ائتلاف با روسيه ‌]تمدن ارتدوكسي[ عليه منافع ايالات متحده آمريكا.

درافزوده ی مهم: در حال حاضر که القاعده و گرایش های منشعب از آن مانند جبهه ی نصرت و به خصوص داعش منطقه ی خاورمیانه را به خاک و خون کشیده اند بیش از هر زمان دیگری ارزیابی های هانتیگنتون و برژینسکی در خصوص چهار بند پیش گفته مهم جلوه می کندبا وجود قدرت اقتصادی چین و عروج روسیه دور جدیدی از چند قطبی شدن جهان و تقسیم بندی های تازه ی امپریالیستی کلید خورده است. جنگ در اکراین و سوریه و عراق نماد بارز این واقعیت است. جنبش های بنیادگرا که برای تضعیف کمونیسم روسی طراحی و عملیاتی شده بودند به مسیر تازه یی در غلتیده و منافع اقتصادی سیاسی آمریکا را به چالش کشیده اند. بعد از بحران 2008 اقتصاد آمریکا همچون گروگانی به اسارت چینی ها در آمده است. برای زدن روسیه و متعاقب آن چین پیروزی در اکراین جنبه ی حیاتی دارد. به این اعتبار اولویت اصلی سیایت خارجی – نظامی آمریکا زدن القاعده و داعش نیست. کما این که آمریکایی ها و متحدانشان در عراق و به ویژه دولت حریم کردستان نمی توانستند از پیش روی داعش به سمت غرب و شمال عراق بی خبر باشند......   

 باری طرح اين مباحث در كنار پيش‌نهاداتي كه هانتينگتون طي عضويت خود در ”كميسيون سه جانبه“ عليه فرايند دموكراتيزاسيون در كشورهاي روبه توسعه مطرح كرده بود سبب شد منتقدان سرمايه‌داري از وي چهره‌يي نازل در حد يك مامور نظامي اطلاعاتي ـ امنيتي و حداكثر نظريه‌پردازي بي‌مقدار براي توجيه عمل‌كرد تجاوركارانه‌ي ديپلماسي آمريكا ترسيم كنند. سميرامين نظريه‌پرداز چپ‌گراي مصري‌الاصل ضمن نقد ايده‌ي گسل‌هاي هويتي و فرهنگي هانتينگتون او را به ارتباط با ماموريت‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي درC.I.A  متهم كرد:

”اما مهم‌تر از ارتباط تئوري‌هاي هويت‌پردازانه‌ي هانتينگتون با دستگاه جاسوسيC.I.A پيوند ارگانيك ميان دستگاه انديشه‌گي او با محافظه‌كاري جديد است كه مي‌بايد مورد بررسي قرار گيرد. هانتينگتون سال‌ها پيش از آن‌كه به عنوان نظريه‌پرداز برخورد تمدن‌ها مطرح باشد، در همان دهه‌ي 60 ميلادي از ديدگاه محافظه‌كاران آمريكايي در برابر جنبش‌هاي اجتماعي نو و درخواست‌هاي آنان در زمينه‌ي دموكراسي بيش‌تر دفاع مي‌كرده است. او در مورد افزوني دموكراسي و دموكراسي زيادي و نيز پي‌‌آمدها و خطرهاي ”مساوات‌گرايي“ هشدار مي‌داده است. هانتينگتون در سال 1975 ضمن گزارش ”كميسيون سه جانبه“ مطرح كرد كه درخواست‌هاي جنبش‌هاي دهه‌ي 60 آمريكا مبني بر برابري بيش‌تر و مشاركت‌جويي بيش‌تر مي‌تواند جامعه را دچار وضعي اداره ناشدني كند و برجسته‌سازي دموكراتيك را تحريك نمايد. هانتينگتون سال‌ها پيش از طرح نظريه‌ي گسل‌هاي تمدني‌ و هويتي از تهديد شدن جامعه توسط گسل‌هاي برابري‌گرايانه‌يي سخن مي‌گفته كه به زعم او و بسياري از محافظه‌كاران جديد آمريكايي ناشي از درخواست‌هاي روز افزون جنبش‌هاي جديد در جوامع غربي در زمينه‌ي دموكراسي بيش‌تر و برابري واقعي بوده است. هانتينگتون در همان گزارش مربوط به كميسيون سه جانبه به اين نتيجه رسيده بود كه قدرت ايده‌ي دموكراسي، مساله‌ي اداره ‌پذيري دموكراسي را پيش‌ آورده است.“ (H.Sklar, 1980,P.55)

بنابراين نمي‌توان هويت‌پردازي‌هاي تمدني هانتينگتون را در سال‌هاي اخير بي‌ارتباط با دموكراسي هراسي او و كساني چون دانيل بل دانست،[2] كه همان دهه‌ي 60 درباره‌ي پي‌آمدهاي ”برابري‌خواهي تازه“ هشدار داده و از بحران ارزش‌هايي سخن ‌گفته‌اند كه محصول فرهنگي دشمن است. اين گونه دموكراسي هراسي كه در گزارش سال 1974 ”كميسيون سه جانبه آشكارا با اصطلاح اختلال دموكراتيك“[3] بيان شده است در روي‌كرد يك‌سره محافظه‌كارانه و نئوليبراليستي ريشه دارد. روي‌كردي مشاركت گريزانه كه نظريه‌پردازان ليبراليسم كلاسيك و نئولیبرالیسم به يك‌سان آن را بيان كرده‌اند.(قراگوزلو. صفحات مختلف.1386) هانتينگتون در آن گزارش با اشاره به گرايش روز افزون اقليت‌ها و زنان به انتقاد از تمركز قدرت و ثروت و مشاركت‌جويي روز ‌افزون آنان براي كنترل نهادهاي سياسي اظهار مي‌دارد كه اين گرايش‌ها توازن دقيق و مطلوب ميان ”دولت و آزادي؛ اقتدار و دموكراسي“ را به گونه‌يي غم‌انگيز برهم زده و آونگ را دچار انحرافي سخت به جانب آزادي و دموكراسي كرده است. گوهر ايده‌ي محافظه‌كاري و نئولیبرالیسم كه در گزارش مذكور با عباراتي چون ”گسترش دامنه‌ي دموكراسي و نمودهاي اختلال دموكراتيك“ بيان شده چنين است:

«عمليات موثر يك نظام سياسي دموكراتيك به گونه‌يي معمول نيازمند بي‌طرفي و نبود تعهد انفرادي و گروهي است. در گذشته هر جامعه‌ي دموكراتيك – چه كوچك و چه بزرگ – داراي درصد مشخصي از جمعيت بود كه به گونه‌ي فعال در سياست شركت نمي‌كردند. اين حد در مورد گروه‌ها به طور ذاتي يك حالت غيردموكراتيك است اما عاملي نيز بود كه دموكراسي را قادر به اجراي موثر رسالت خود مي‌كرد. به عبارت ساده‌تر و اصولي‌تر به گونه‌ي ذاتي اين عوامل غير دموكراتيك است كه دموكراسي را قادر به اجراي رسالت خود مي‌كند! ....» (Ibid, pp. 113-114)

بر مبناي همين نظريه‌پردازي‌هاي غيردموكراتيك است كه هالي اسكلار مي‌پرسد:

«آيا كميسيون سه جانبه يك توطئه است؟» (اسكلار؛ 1369، ص: 93)

و ادامه مي‌دهد:

«در اوايل 1973 راكفلر و برژينسكي، كميسيون سه جانبه را به راه انداختند. كميسيون كميته‌ي شوراي اجرايي سرمايه‌‌ي مالي فراملي است. همان‌كه ريچارد فالك اشاره كرد. ”دورنماهاي كميسيون سه جانبه را مي‌توان چشم‌انداز ايدئولوژيك نمايان كننده‌ي جهان‌بيني فراملي شركت چند مليتي دانست كه“ مي‌كوشد سياست‌هاي منطقه‌يي را مطيع هدف‌هاي اقتصادي غيرمنطقه‌يي گرداند.»[4] (پيشين)              

بحران دموكراسي به روايت نظريه‌پردازان      C.I.A

لوکوموتیو مصرف و سود!

با وجودي كه ”بحران دموكراسي“ يكي از مهم‌ترين مباحث و دغدغه‌هاي اعضاي كميسيون را شكل مي‌داد اما هواداران سرسخت ناسيوناليسم افراطي آمريكايي ظهور كميسيون را برآيند حوادثي مي‌دانستند كه عليه سياست‌هاي اقتصادي ريچارد نيكسون طراحي شده بود. سياستي كه گفته مي‌شد متكي بر آموزه‌ي بازخيزي تازه‌ي ناسيوناليسم اقتصادي، از جدايي انداختن ميان كشورهاي سرمايه‌داري صنعتي حمايت مي‌كرد و بازي‌گران بين‌المللي - سرمايه‌گذاران و شركت‌هاي فراملي – داراي منافع هنگفت‌ در تجارت آزاد را به چالش مي‌كشيد و وابسته‌گي دروني جابه‌جايي پذير اقتصاد و سرمايه‌داري را در سراسر جهان – كه پول مي‌توانست به صورتي آزادانه در هر كجاي آن آمد و شد كند و به تبع اين فراشد پول ساز باشد – به خطر مي‌انداخت. هواخواهان ريچارد نيكسون بر اين مبنا نه فقط شكل‌گيري كميسيون سه جانبه را توطئه مي‌دانستند بل‌كه حتا ماجراي واترگيت را نيز برآيند تحديد منافع كارتل‌ها و تراست‌هاي اروپايي وشريكان دموكرات آمريكايي‌شان قلمداد مي‌كردند. به قول جف فريدن صرف‌نظر از ارتباط معنادار يا مستقيم سرمايه‌ي فراملي با جريان وتراگيت، كافي است گفته شود: ”سرمايه‌گذاران بين‌المللي، خواه در بركناري نيكسون دخالت داشتند يا نه، وقتي ريچارد نيكسون تب‌دار و تلوتلو خوران از صحنه‌ خارج شد،  نفس راحتي كشيدند. حكومت جرالد فورد گرچه اندكي نامشخص اما معقول‌تر بود و انتصاب نلسون راكفلر در 19 اوت 1974 به مقام معاونت پرزيدنت فورد پايان نهايي و قطعي سال‌هاي پرتلاطم ضربت نيكسون و تهديد حمايت‌گرايي جديد بود .... به طور وسيعي احساس مي‌شد كه حزب جمهوري‌خواه مرده است. به ويژه با احتمال پيروزي رونالد ريگان در كنوانسيون حزبي - كه به گونه‌يي علني مدافع همه‌ي چيزهايي بود كه امپرياليست‌هاي فراملي كوشيده بودند از ميان بردارند - نشانه‌هاي زيادي وجود داشتند كه كميسيون در به قدرت رسيدن عجيب جيمي كارتر دست داشت.“[5] پنجاه بانك معتبر جهاني در كميسيون سه جانبه گرد آمده بودند تا منافع ”امپريالسم فراملي“ را  - كه گفته مي‌شد، در جريان سياست‌هاي متكي بر ناسیوناليسم افراطي نيكسون به خطر افتاده بود - احيا كنند. بانك‌هاي آمريكايي ” آمريكا كور پوريشن“، ”چيس مانهاتان“؛ ”مانيو فكچرز هانوور“؛ ”كانتيننتال ايلي نويز“، ”ج.پ. مورگان اندكو“؛ ”فرست شيكاگو“ و ... در كنار بانك‌هايي از فرانسه (كايسه ناسيونال دوكرويت اگريكول)؛ ژاپن (داي‌ايچي كانگيو)، بريتانيا (باركليس بانك)، كانادا (آف مونترال) و چند بانك ديگر با تمام اعتبار مالي و حضور مدير يا يكي از اعضاي هيات مديره‌ي خود به عضويت كميسيون سه جانبه در آمده بودند تا مهندسي ”برنامه‌ريزي نخبه‌گان براي مديريت جهان“  بعد از سقوط نيكسونيسم را طراحي و هدايت كنند. سه جانبه خواهان  - كه از يك منظر پي‌ريزان آموزه جهاني شدن نيز بودند – به دوره‌ي كاذب فراملي مي‌نگريستند كه در آن ارزش‌هاي اجتماعي اقتصادي و سياسي برخاسته از مناطق سه جانبه به ارزش‌هاي جهاني تبديل شوند. به عقيده‌ي آنان ”مصرف لوكوموتيو“ سود است. در 1968 مجله‌ي فاريس (كه با افتخار خود را ”افزار سرمايه‌داري“ مي‌ناميد) نظريات لي‌بيكمور، (رييس نابيسكو) در مورد شكل ‌دادن به ”جهان واحد ـ مصرف همگون“ را منعكس كرد. بيكمور با نگاه به روزي كه در آن ”اعراب و آمريكاييان، ساكنان آمريكاي لاتين و اسكانديناويان، با همان ولع در حال ملچ ملوچ كردن شيريني‌هاي ريتس باشند كه پيشتر كوكاكولا مي‌نوشيدند يا دندان‌هاي‌شان را با كلگيت مسواك مي‌زدند “ غرق در روياي شركتي مي‌شود.[6]

 

 
اين راه‌برد اقتصادي بعدها در نظريه‌ي دهكده‌ي جهاني مك‌ لوهان با پرچم ”همه‌ي مردم دنيا مك‌ دونالد بخورند“ رونمايي شد. مك دونالد فقط نماد غذاي مشترك ساكنان كره‌ي زمين نبود. مك دونالد سياست، فرهنگ و به طور اعم نوعي ويژه‌ از دموكراسي را نيز نماينده‌گي مي‌كرد كه قرار بود از مسير بازاريابي‌هاي جديد ترويج شود. ”بازاريابي – يعني هنر جاي‌گزيني مكرر و آفرينش نيازهاي جديد – كليد گسترش مصرف است. به يك اعتبار بازاريابي چيزي بيش از آن است. بازاريابي مانند نظامي‌گري ابزار مديريت تغيير اجتماعي است. شركت‌ها نه فقط محصولات را آگهي مي‌كنند بل‌كه شيوه‌هاي زنده‌گي را نيز ترويج مي‌دهند. شيوه‌هايي كه در مصرف انبوه به طور عمده برابر الگوي مصرفي ايالات متحده ريشه دارند. برنامه‌ريزان شركتي اميد دارند كه مصرف پر ولع و بي‌حد و حصر ارزان‌ترين كالاها در فقيرترين سطح‌هاي درآمد با خدمت به هدف دوگانه‌ي شركتي (ثبات و قابليت سودآوري) مرهمي شود براي تحمل استثمار تحميل شده در محل كار. ايجاد يك بازار جهاني بي‌وجود يك سيستم ارتباطات توده‌يي جهاني نمي‌تواند امكان‌پذير باشد. آگهي‌ها، شبكه‌هاي خبري، سرگرمي‌ها و برنامه‌‌هاي آموزشي از راه ماهواره صدها ميليون نفر از مردم سراسر جهان را زير پوشش قرار مي‌دهند. كالاها، سليقه‌ها و هنجارها در منطقه‌هاي سه‌جانبه توليد و پرورده و سپس به سوي بقيه‌ي مناطق جهان جريان داده مي‌شوند. برژينسكي مي‌نويسد:

«شبكه‌ي اطلاعاتي جهاني با كومك كردن به گسترش حيطه‌ي هم‌كاري تكنولوژيك و آموزشي ­ـ علمي و اقتصادي ميان كشورهاي صنعتي بسيار پيش‌رفته كه وارد عصر پس از صنعت مي‌شوند و از برخي جهات به سوي عصر پس‌انداز ملي روانه‌اند در حال ساخته شدن است.»[7] (پيشين)

چنين دركي از مصرف و بازاريابي و خدمت به ثبات و قابليت سودآوري شركت‌هاي چند مليتي در خوش‌بينانه‌ترين صورت‌مندي خود به پارادايمي انجاميده است كه در نهايت گذار از گفتمان ”توسعه‌ي آمرانه“ را به سوي نظريه‌ي ”برخورد تمدن‌ها“ تئوريزه كرده است. سميرامين با تاكيد بر جاي‌گاه امنيتي سامويل هانتينگتون به اين موضوع اشاره كرده است:

«هانتينگتون يك روشن‌فكر نيست. او كارمندي است كه مي‌بايد استراتژي‌هاي سياسي آمريكا – به ويژه C.I.A – را ترجمه كند.[8] درنوشته‌هاي او در گذشته تاكيد بيش‌تر بر ”توسعه“ بود تا به حمايت از ديكتاتوري‌ها در كشورهاي توسعه‌نيافته مشروعيت بخشيده شود. امروز نوشته‌هاي مشروعيت بخش او در خدمت روش‌هاي مديريت بحران از راه قطب‌بندي درگيري‌ها بر پايه‌ي ”ناسازگاري‌هاي فرهنگي“ است. چنان كه گفته شد سخن از چيزي جز تحميل ميدان مبارزه‌اي كه تضمين كننده‌ي پيروزي غرب است در ميان نيست. نظريه‌پردازي ”‌ تئوري تجدد“ و ” توسعه‌ي آمرانه“ نزديك به سه دهه پس از تدوين گزارش ”كميسيون سه جانبه“ در كنفرانس قبرس (اكتبر 1997) نظريه‌ي ”پارادوكس دموكراسي“ را مطرح مي‌كند كه دقيقاً هم‌بسته‌ي تز پيشين او يعني ”اغتشاش دموكراتيك“ است. هانتينگتون گفته بود: ”در جامعه‌ي غيرغربي يك دولت انتخابي الزاماً يك دولت موافق و طرف‌دار غرب نيست. گسترش دموكراسي در اين حالت ممكن است چيزي باشد كه من آن را پارادوكس دموكراسي مي‌نامم. بدين ترتيب با معرفي روش‌هاي انتخابات رايج غربي در جوامع غربي، دست‌يابي به قدرت براي احزاب و جنبش‌هاي ضدغربي فراهم مي‌شود. سياست‌مداران در جوامع غيرغربي به گونه‌ي طبيعي و عادي در انتخابات پيروز نمي‌شوند و با اين شعار كه چه اندازه غربي هستند ]تبليغات خود را به پيش نمي‌برند[ آنان تقريباً از جست‌وجو و تبليغ راي بر مبناي خواست‌هاي قومي، مشترك، مذهبي و ملي نيز بسيار دورند.»[9]

سخن‌راني قبرس به وضوح مويد صحت قضاوت‌هاي سميرامين درباره‌ي ريشه‌هاي امنيتي افكار هانتينگتون است. از اين روشن‌تر نمي‌شود كه يكي از صاحب‌نظران علوم سياسي دموكراسي را با معيارهاي ”چه اندازه‌ غربي (آمريكايي) مطابقت دارد“ اندازه‌گيري كند. اين مولفه در بررسي سير تطور فكري نومحافظه‌كاران و نئوليبرال‌هاي آمريكايي به شدت هويد است. نظريه‌ي ”بحران دموكراسي و اختلال دموكراتيك“ كه بعد از سقوط نيكسون و در جريان شكل‌بندي ”كميسيون سه جانبه“ به سال 1974 مطرح شد و نظريه‌ي ”پارادوكس دموكراسي“ كه 23 سال بعد (1997) در كنفرانس قبرس ارايه گرديد، دو روي سكه‌ي نسخه‌ي مشتركي است كه تحت عنوان ”دموكراسي“ از سوي سازمان‌هاي امنيتي ايالات متحده و افرادي همچون هانتينگتون براي كشورهاي توسعه‌نيافته تجويز مي‌شود.

در اواسط دهه‌ي 80 (كم و بيش ابتداي به قدرت رسيدن دموكرات‌ها بعد از ماجراي واترگيت)، نظريه‌پردازان وابسته به سرمايه‌داري جهان با تاكيد بر ايده‌ي ”مديريت دموكراسي غربي: دموكراسي محدود. دموكراسي قابل حكومتي است“ وارد كميسيون سه جانبه شدند. آنان مصمم بودند از طريق مديريت دموكراسي جوامع آمريكاي شمالي؛ اروپاي غربي ]پيش از سقوط پيمان ورشو[ و ژاپن را با نيازهاي سرمايه‌داري جهاني تنگا‌تنگ‌تر متناسب كنند. آنان با ايمان كامل به اين پيش‌بيني كه اقتصاد شوروي در حال انحطاط است و در دهه‌ي 80 و 90 به بحران خواهد رسيد و در اين ميان آمريكا و غرب در رقابت ايدئولوژيك و اقتصادي با كمونيسم (رويزيونيسم روسي) پيروز ميدان خواهند بود و پس از فروپاشي روس‌ها همه‌ي كشورها – از جمله اعضاي پيمان ورشو – در تهيه و تعبيه‌ي امكانات اقتصادي و صنعتي غرب صف خواهند بست، به عرصه‌ي برنامه‌ريزي براي مديريت بحران دموكراسي وارد شدند. آمريكاييان در حالي براي آينده‌ي دموكراسي و مهار بحران‌هاي آن در بلوك شرق نقشه‌ي كشيدند كه خود در همان سال‌ها به شدت درگير مسايل و عوارض ناشي از بحران دموكراسي بودند.

”طي دهه‌ي 60 و 70 نخبه‌گان حاكم ايالات متحده – و سراسر غرب – با اعتراض رزم‌جويانه و درهم تنيده و گسترده‌ي عامه‌ي مردم (كارگران، بوميان، سياهان، زنان، فقيران، دانشجويان، مكزيكي‌يان آمريكا؛ آسياييان آمريكا، بيماران جنسي و طرف‌دارن حفاظت از محيط زيست) در چالش بوده‌اند. جنبش ضد جنگ ]ويتنام[ ساختار موزون هم‌رايي سياست خارجه را كه سابقه‌ي آن به دوران جنگ سرد و برتري ايالات متحده بر‌مي‌گردد، تكان داد. فشار براي ايجاد يك سيستم منصفانه و دموكراتيك سياسي اقتصادي و اجتماعي بالا گرفت. اعتراض، آرام و با خشونت، سازمان يافته و خودجوش، كوتاه مدت و دراز مدت بود. صدها هزار نفر در واشنگتن تظاهرات كردند. موج شورش‌‌ها شهرهاي بزرگ را در برگرفت و دانشگاه‌ها بسته شدند. واكنش طبقه‌ي حاكم ]سرمايه‌داري حاكم[ بسيار ددمنشانه بود. معترضان زخمي و زنداني شدند. رهبران به قتل رسيدند. دانشجويان سفيد و سياه در تيراندازي كنت استيت و جاكسون استيت كشته شدند. پليس همه جا با خشونت عمل‌كرد. به ويژه در ميان جوامع اقليت. سازمان امنيت آمريكا (F.B.I)، برنامه‌‌ي ضدجاسوسي خود را عليه سياهان، بوميان آمريكا، مبارزان رهايي‌خواه پورتوريكو؛  چپ نو؛ جنبش ضد جنگ و جنبش زنان به اجرا گذاشت. در داخل و خارج از ايالات متحده C.I.A عمليات مبارزه‌جويانه‌ي مخفي خود به نام عمليات ”مكانوس“ را عليه اتباع آمريكايي – كه گمان مي‌رفت در فعاليت‌هاي ضد جنگ دخالت داشته‌اند – به راه انداخت.[10] در همان حال كميسيون سه جانبه در 1975 مطالعات‌اش را به صورت كتاب منتشر كرد. ”بحران دموكراسي: گزارش درباره‌ي قابليت حكومت‌ دموكراسي‌‌ها به كميسيون سه جانبه“. نوام چامسكي، مايه‌ي اصلي اين كتاب را چنين خلاصه مي‌كند. ”دو نسخه‌ي سه جانبه براي بحران، قابليت حكومت، بله. دموكراسي، نه.“[11] سه جانبه‌خواهان مدافع دموكراسي صوري آمريكايي براي مديريت بحران دموكراسي چند گزينه را پيش كشيدند.

 

 توازن ميان حكومت و رسانه‌ها

قصد سه جانبه‌خواهان (بيش‌تر شدن قابليت دموكراسي براي استمرار حكومت) اين بود در دوراني كه رسانه‌ها موثرترين ابزار دست‌يابي به دل‌ها و فكرهاي مردم هستند، براي تقويت ميان اصحاب رسانه‌ و حكومت‌ گام‌هايي بردارند. به همين سبب نيز گزارش هانتينگتون، بخش شبكه‌هاي اخبار مربوط به جنگ ويتنام وافشاي گزارش پنتاگون را به خاطر آن‌كه اعتماد مردم به حكومت‌ را مي‌زدود، نكوهش مي‌كرد. هانتينگتون براي درس گرفتن از تجربه‌هاي دهه‌ي60 و70 عبارتي را از والتركرونكيت به كار مي‌برد. درس اين است ”بسياري از خبرنگاران بيشتر به جانب بشر دوستي متمايل‌اند تا به جانب اقتدار و موسسات“. بنابراين در پهنه‌ي اقدام به ”بازگرداني توازن ميان حكومت و رسانه‌ها“ اعضاي كميسيون خود سانسوري شديدتري را توصيه مي‌كردند. درعين حال اعضاي كميسيون - حسب ظاهر و به اعتبار مفاد گزارش – معتقد بودند حق مطبوعات براي ”چاپ آن چه مي‌خواهند، بدون منع قبلي، مگر در شرايط و اوضاع بسيار غيرعادي“ بايد مورد تاييد باشد. سه جانبه‌خواهان به رسانه‌ها به مثابه‌ي قدرت مخالف تهديد كننده‌ي قابليت حكومت دموكراتيك مي‌نگريستند.

 

مهار روشن‌فكران منتقد

به نظر تنظيم كننده‌ي ”گزارش قابليت حكومت“ از آن‌جا كه روشن‌فكران كلاسيك «بیزاري خود را از فساد، ماده‌گرايي و عدم‌كارايي دموكراسي و نيز تنفرشان از تبعيت حكومت دموكراتيك از سرمايه‌داري انحصاري» اعلام مي‌دارند، بايد تمهيدي اتخاذ شود كه در مقابل اين گروه از روشن‌فكران مخالف سرمايه‌داري طيف ”روشن‌فكران متمايل به شيوه‌هاي تكنوكراتيك و بروكراتيك“ زيادتر و قوي‌تر ‌شود.

 

تحديد آموزش عالي

به عقيده‌ي سه جانبه‌خواهان از آن‌جا كه ” آموزش عالي ]دانشگاه، استاد، دانشجو[ مهم‌ترين عامل سيستم توليدكننده‌ي ارزش در جامعه است، بايد، مانند دموكراسي محدود شود و حداكثر در خدمت رفع نيازهاي حكومت قرار گيرد.“ به اين ترتيب كميسيون توصيه مي‌كند“ نوجوانان را بايد از دانشكده‌ها به آموزش حرفه‌يي سوق داد و بايد كوشيد توقعات شغلي ”مازادان“ داراي درجات تحصيلي پايين‌تر برآورد شود.

 

كنترل ساختار كار

نقش كار براي قابليت حكومت دموكراسي سرمايه‌داري حساس است. كميسيون با طرح دو رشته از دشواري‌هاي  كار تحت عنوان “ ساختار در حال كار سرمايه‌گذاري“ و ” محتواي حرفه‌“ و واقع‌بيني در مقوله‌ي ”روابط خصمانه‌ي اتحاديه‌ها‌ي كارگري و مديرت“ مهندسي شيوه‌ي ”رضايت دو جانبه“ را طراحي كرد و علاقه‌ي خود را به آن نوع اتحاديه‌هاي كارگري كه توسط رهبران‌شان در خدمت اهداف كميسيون قرار گرفته‌اند.، نشان داد.

 

سياست صنعتي و اقتصاد بين‌الملل

كميسيون بدون اشاره به اين نكته كه دو متقاضي فراهم كردن نيروي كار سر به راه با كم‌ترين مزد ممكن است سياست ”مزد ملي“ را تئوريزه كرد. سياستي كه مي‌توانست يكي از عناصر ”برنامه‌ريزي موثر براي رشد اقتصادي و اجتماعي“ توسط اقتصاددانان و برنامه‌ريزان نماينده‌ي شركت‌ها و حكومت‌ بوده باشد. در گزارش ” نياز به تمركز اختياري“ ميان حكومت ـ صنعت مورد تاكيد قرار گرفت و گفته شد ”يك سياست صنعتي استوار بايد تشخيص دهد بخش سرمايه‌گذار تكانه‌ي مقدم اقتصاد است .... سياست عمومي مي‌تواند به تقويت صنعت كومك كند و تغيير ساختاري اقتصاد را تسهيل نمايد. اين سياست مي‌تواند از اقدامات اقتصادي  و اجتماعي كه پويايي صنعت را كاهش مي‌دهد خودداري كند يا عناصر نا دل‌خواه آن را بيرون اندازد.“

 

بعد از تحریر( از سنندج تا کوبانی)

مستقل از انتخابات کم و بیش دموکراتیکی که آخرین بار در ونزوئلا به عروج دولت مادورو انجامید- و دموکراتیسم آن حتا از سوی نهادهای امپریالیستی دشمن آمریکای لاتین نیز تایید شد- واقعیت این است که انتخابات دموکراتیک به تدریج و به ویژه متعاقب فروپاشی شوروی و شکل بندی نئولیبرالیسم به یک رویا تبدیل شده است. شاید و به یک مفهوم رادیکال ترین شکل دموکراسی توده یی و از پایین در حال حاضر در کانتون کوبایی جریان دارد که آن نیز از سوی کل قامت ارتجاع مورد تعرض قرار گرفته است. شکل دیگر و مانسته یی از این دموکراسی توده یی برای مدتی کوتاه در سنندج ریشه دواند که به همت "چه" های وطنی- این افتخار جاودانه ی جریان ملی مذهبی - تار و مار شد. با توجه به محدودیت های امثال این قلم بد نیست دوستانی دست به کار شوند و در مورد مانسته گی دموکراسی رادیکال و مستقیم و توده یی حاکم بر سنندجِ تابستان 58 و اردی بهشت 59 و کوبانی پاییزِ 93 و تجربیات حاکمیت مردمی در این دو شهر سخن بگویند. دی روز ناسیونالیست های دولت موقت دموکراسی انقلابی سنندج را به اتهام تجزیه طلبی لت و پار کردند و امروز دموکراسی کوبانی به شکل دیگری مورد تعرض قرار گرفته است.دی روز همزبان با پوپر و هایک و در دفاع از گنداب لیبرال دموکراسی؛ هیتلر و استالین را یک کاسه کردند و امروز با بیان نایینی به همسان سازی اوجالان و ابوبکر بغدادی پرداختند. دی روز گفتند "چکمه ها از پا در نیاورید" و " شورا پورا مالیده" و امروز ورژن های مشابه همان جریان ها با یک رجعت یکی دو هزار ساله همان حکایت را ساز می کنند. و دریغا که انسان سنندج و کوبانی فقط تنها نیست و فقط در اقلیت مطلق مدیایی نیست، خونین و شکسته نیز هست. در این مورد مشخص و در بستر تاریخِ دموکراسی شورایی و توده یی تاریخ بر خلاف تبیین هگل هر دوبار به صورت تراژدی تکرار شده است.کسانی تاریخ دموکراسی سنندج را از روی دست خاطرات غنی بلوریان کپی کرده و زحمت کشان کرد را بر صندلی اتهام خشونت طلبی نشانده اند. لابد همین امروز تالیان همان کسان مشغول تحریر خاطراتی هستند که مردم کوبانی را به اتهام خشونت علیه داعش و استفاده از سلاح گرم و مسلسل سبک در برابر تانک و توپ محکوم و مذمت می کنند و از این که کوبانی به روش غیر خشونت زای همزیستی مسالمت آمیز به استقبال برادران داعشی ایشان نرفته است گله مند هستند. به راستی چه باید کرد با این همه "دموکراتیسم ناب" که یک جا برای خوش رقصی در برابر اتحادیه ی اروپا مجسمه ی لنین را پایین می کشد و جای دیگر برای دفاع از "ملیت" و "مذهب" و"حریت" و "تمامیت ارضی" به شکار انسان می رود...

 

ادامه دارد هنوز.....

محمد قراگوزلو

تهران

12 مهر 1393

 

 

 

 

 

 

منابع:

- (اسكلار؛ 1369، ص: 93)

- Sklar. Holly (1980) “Trilateralism: The Trilateral commission and elit plannig for world management” Boston: South End Press.

 

قراگوزلو محمد (1388) بحران نقد اقتصاد سیاسی نئولیبرال تهران: موسسه ی انتشاراتی نگاه

 

قراگوزلو محمد(1384) فکر دموکراسی سیاسی تهران: موسسه ی انتشاراتی نگاه         
 

 

پی‌نوشت‌ها



1. صاحب این قلم در جند مقاله و مصاحبه و یک مجلد کتاب این مولفه را بررسیده است.

 

2.ارنستو لاكلايو و شانتل موفه در كتاب ”هژموني و سوسياليسم“ در فصل انقلاب دموكراتيك و آنتاگونيسم‌هاي جديد (1985) بحث مفيدي در خصوص روي‌كرد محافظه‌كارانه‌ي دانيل بل و هانتينگتون به دموكراسي دارند: .E. laclau and C Mouffe (1985) Hegemony and socialist strategy

 

3. The democratic distemper.

4.Richard Falk (1975) “A New Paradigm For International Legal Studie” The yale Review. P.85.

5. “The Importance of the Atlantic Connections” International Finance. 17 November 1975.  

6. “On World” Forbese, 15 November 1968

 

7. Z. Brzezinski (1970) “Between Two Ages: America,s Role in the Teczhnetronic Era” (New york Viking press. P.299)

 

8. از يك منظر سميرامين – بي‌توجه به مواضع راديكال چپ و ضد امپرياليستي‌اش – چندان هم ‌بي‌راه نمي‌گويد. توجه كنيد به اين معرفي‌نامه: ”سامويل هانتينگتون استاد دانشگاه هاروارد است كه قبلاً در بحران‌هاي روي‌داده براي دموكراسي نقشي داشته است. او طراح برنامه‌ي ”شهري كردن اجباري“ (از راه بمب‌باران، سوختن و تخريب نواحي روستايي) است كه براي نابودسازي پاي‌گاه پشتيباني نيروهاي رهايي‌خواه طي جنگ ويتنام تدبير شد. او در آگوست 1978 از سمت خود در شوراي امنيت ملي استعفا داد تا مدير مركز امور بين‌المللي‌ هاروارد شود. درباره‌ي استعفاي هانتينگتون، روزنامه‌نگاري به جيم هواگ‌لند نوشته:

”هانتينگتون ، هنگام آمدن به اين جا روي ماسوره‌ي پرديس- پايتخت – پرديس ] كنايه از شغل دانشگاهي و حكومتي[ كه به بغرنجي وضع ويتنام كومك كرد،. كارشناسي برجسته در زمينه‌ي نيروها، ساختار و جنگ نظامي بود. هنگام رفتن از اين‌جا حامي رك و راست ديپلماسي اقتصادي براي واداشتن شوروي‌ها بود كه خودشان به كار شوند، در پي توصيه‌هاي هانتينگتون، شوراي امنيت ملي، به جريان بررسي تقاضاي فروش تكنولوژي به اتحاد جماهير شوروي كشيده شد. “

(واشنگتن پست – به نقل از: هالي اسكلار، 1369، ص57)

 

9. سخن‌راني ساموئل هانتينگتون در قبرس ]مركز گفت و گو[ اكتبر 1997. نگارنده در دسامبر همان سال نقدي كوتاه با تاكيد بر سير پارادوكسيكال – و البته آمريكا محور – افكار هانتينگتون نوشت .

 

10. MH, MECHAOS  نمايان‌گر مسايل مربوط به امنيت داخلي ايالات متحده و CHAOS  به نشانه‌ي هدف تصفيه و انهدام گروه‌ هاي ضدجنگ.

 

11. Noam  Chomsky (1977) “Trilateral Rx For crisis Governability Yes, Democrasy No” Seven Days, 14 Februrary.